خلاصه کتاب
زندگی دختری به اسم آذینه که متوجه میشه پدرش سرطان پیشرفته داره و به خاطر ارامش اون به خواستگاری معین که دوازده سیزده سال ازش بزرگتره جواب مثبت میده بدون اینکه بهش بگه در گذشتهش با کسی نامزد بوده. کسی که چهار ساله ناپدید شده و هیچ خبری ازش نیست و درست وقتی آذین و معین ازدواج میکنن، سروکلهش پیدا میشه و دردسرهای زیادی براش ایجاد میکنه…