خلاصه کتاب
بوفالو، نیویورک: آبشارهای رعدآسا، تیم های ورزشی بزرگ و… لرد خونآشام خائنی که به آرامی عقلش را ازدست می دهد.راجموند گرگر یک خونآشام و ارباب بیچون و چرای نیویورک سیتی است. او مطیع هیچکس بجز ارباب خود نیست.کریستوف،لرد خون آشام تمام شمال شرقی آمریکاست و پایگاهش در بوفالو و نیویورکسیتی است.او خونآشامی پیر است. خیلی پیر.فهمیدنش آسان است چون به آرامی درحال از دست دادن عقلش است. راجموند به وسیله ی اربابش به بوفالو فراخوانده می شود؛ اربابش را غیر قابل دسترس و ضعیف مییابد و میداند که اگر اقدامی انجام نشود قلمرو از هم می پاشد…