دانلود رمان در سایه سار بید از برن ثابت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ندا به سمت عزیز می گوید: _قربونت برم آروم می ریم. توام برو تو، هوا گرمه گرما زده میشی. یا علی. دست تکان می دهم برای آن حجمِ گرد و کوچک غرقِ در انسانیت.کمربندم را که می بندم انگار تازه نگاه آراز مرا کشف می کند. با منظور سوتی میزند و با شیطنت خاص خودش اضافه می کند: _نه مثکه شمشیرتو امروز از رو بستی زورو. با اخم می گویم: _چطور؟ _مانتو جلو باز و شال قرمز و رژ مکش مرگ ما.گویا قصد جونتو کردی…
خلاصه رمان در سایه سار بید
صدا، صدا، صدا و نور و یک غم عجیب که میزند زیر دلم.یک حس گنگ از تنهایی، همه رگ های بدنم را اسیر و منجمد کرده است. صدای بق بقوی کبوتران حرم، نجوای” امن یجیب “ و نگاه پر از استغاثه زنها و دختران جوان به گنبد طلایی. سرم را می چرخانم، هر جا نگاه می کنم نور است و دعا و عجز و لابه ی مردم، که انگار همه یک چیز می خواهند با زبانی متفاوت از دیگری؛ اما من به دنبال یک نفرم، در پی پیدا شدنم.
کسی مرا نمی بیند انگار هرچه جیغ می کشم، هیچکس صدایم را نمی شنود. می دوم سمت یکی از درهای مسجد گوهرشاد. می رسم؟… نمی رسم؟ به نور عجیب و سبز رنگی خیره ام، که از بین درهای بلند بالای مسجد بیرون می زند و دلم را از بالای همه ی ترن هوایی های عالم هری می کشد پایین. باز هم جیغی از ته دل می زنم و حس غریب تنهایی. جلو پایم را نگاه میکنم، هنوز همان کفش های عروسکی سفید با پاپیون صورتی، گز گز کف پاهایم را تشدید می کنند…