خلاصه کتاب
باران و مادرش مستخدم خانه ی آقا بزرگ هستند و کیا نوه ی آقا بزرگ، بنا به شرایطی و بر اساس مصلحت آقا بزرگ، کیا و باران مجبورند با هم زندگی کنند و چون باران دختر مذهبی و مقیدی هست، مابینشان صیغه محرمیت خوانده می شود و آقا بزرگ شرط میگذاره که اگه کیا دست از پا خطا کند و اتفاقی برای باران بیافتد، بخش زیادی از دارایی هایش را به نام باران میکند، باران برای کیا میوه ی ممنوعه اس و باید با هم زندگی کنند و کیا باید چشم از این دختر بگیرد…