خلاصه کتاب
روایت زندگی زوج پزشکی به نام سودابه و فرهاده که در دوران دانشجویی بهم علاقه مند شدن. در دوران جنگ که فرهاد به اردو ها و در واقع دوره هایی برای مداوای بیماران جنگی میره،سودابه ای که چشم انتظار اون هست و هر لحظه برای حال و اوضاع اون نگرانه، به همراه بچه ای که در شکمش داره با هزار مکافات و سختی، خودش رو به اهواز (شهر جنگ زده) میرسونه و همون جا در بیمارستان امام حسین با زنی برخورد میکنه که درد زایمان زودرس رهاش نمی کنه… سودابه بعد از تلاش برای به دنیا آوردن اون بچه متوجه درد شدیدی میشه که خبر به دنیا اومدن فرزند خودش رو میده…