خلاصه کتاب
داستان درباره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه… خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن… ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه… و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش… و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…