خلاصه کتاب
یه مرد خشن که دنیاش شده تو سیگار روی لب، لباس های مارک دار و سفرهای اروپایی. یه دختر از جنس احساس، اسیر بازی روزگار شده و سهمش از زندگی یه صندلی سرد به اسم ویلچره! یه روزی، یه جایی سرنوشت این دو نفر رو مقابل هم قرار میده. زندگی چون قفس است، قفسی تنگ پر از تنهایی، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان، و سپس بال و پر عشق گشودن، بعد از آن هم پرواز…