دانلود رمان چند وجهی از مهدیه شکری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چشم هایم را کمی باز کردم. از همان باریکه ی بین پلک هایم، جز آسمان بدون اَبر چیز دیگری ندیدم. لمسِ شن های گرم بین انگشتانم، باعث شد به یاد آورم از دیروز در کویر بوده ام. پلک های سنگین و خسته ام باز روی هم افتاد. به آرامی نفس کشیدم و سعی کر دم موقعیتی که در آن هستم را بفهمم. دلیل دراز کشیدن روی شن های کویر، برایم مشخص نبود. هیچ ایده ای نداشتم. سعی کردم اتفاق های شب گذشته را به یاد آورم…
خلاصه رمان چند وجهی
کوهیار؛ «من از آن روز که در بند توام آزادم ، پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم ، ولی افسوس که اون راه دلت باز نیست ، توی اون بانک دلت هیچ پس انداز نیست ، هیهات هیهات ، هیهات هیهات». نگاهی به نیم رخش انداختم. در حال رانندگی با انگشت هایش روی فرمان ضرب گرفته بود و با صدای بلند آهنگ را می خواند. به قول خودش مخاطب خاصش هم من هستم. با خنده صورتش را به سمتم برگرداند : «چهچه بلبل ما به میل استاد نیست، هیهات، هیهات.» از قصد کلمه استاد را کش داد و خندید .
دست هایش را موقع گفتن هیهات از روی فرمان برداشت به چپ و راست تکان داد. با اخم های درهم نگاهی به سرتا پای همیشه آشفته اش انداختم، به موهایی که دورش را آنقدر کوتاه کرده بود که پوست سرش دیده می شد و بقیه جاهایش بلند بود. – «تا کی میخوای به این مسخره بازیات ادامه بدی مهدیار؟» دستم را به سمت ضبط بردم و آن را خاموش کردم. دلخور شد: « ای بابا چرا ضدحال میزنی؟! تازه اوجش مونده بود! داشتم برای شما میخوندم استاد!»
– «هر چقدر زمان بهت میدم، هیچ اتفاق خاصی نمی افته، هر روز ازت ناامید تر میشم! صد هزار مرتبه بهت گفتم اگر لطف میکنی و میای دنبال من با این ریخت نیا، با این شلوارهای پاره پوره و این تیشرت هایی که هیچ فلسفه ای پشتش نیست. فقط یک مشت عکس و شکل بی محتوا روشون هک شده، باز چرا موهاتو این مدلی کردی؟» نفسش را با صد ا بیرون داد: آخیش، بالاخره صداش دراومد . من نوکرتم، بیا خط کشِ بلندِ فلزی بردار سیاهم کن ولی ارواح خاک مامان حرف بزن…