دانلود رمان پدرشوهر رمانتیک من از D.H با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ملیس دختری که به اجبار با وریا ازدواج میکنه ولی عاشق پدر شوهرش میشه و باهاش رابطه عاشقانه داره تا اینکه وریا میفهمه و اونو مجبور به…
خلاصه رمان پدرشوهر رمانتیک من
بعد خوردن صبحونه مسیح به شرکت رفت تا به کاراى عقب موندش رسیدگی کنه منم بی حوصله جلوی تلویزیون نشسته بودم و بى هدف کانالا رو بالا پایین می کردم ناخودآگاه ذهنم رفت دوسال پیش وقتی تازه به این خونه بعنوان عروس اومدم. هیچ وقت یادم نمیره که بزور شدم زن بردیا فقط به اجبار خانوادم ولی الان دیگه خانواده ای نیست که به کاری اجبارم کنه همون موقع ها که وارد خونه شدم همیشه مورد محبت و حمایت مسیح قرار می گرفتم فکر می کردم بخاطر بی پدریمه ولی بعد ها فهمیدم نه! با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم، تمام پشتم درد می کرد انگار یکی با چوب
افتاده بود به جونم، چرا نرگس بیدارم نکرد برم اتاقم اخه؟ چشمام به ساعت افتاد ساعت هشت شب بود و خونه خلوت؟ پس چرا هنوز برنگشته بودن؟ گوشیم و برداشتم و به مسیح زنگ زدم “مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد” چشمام گرد شد مسیح که هیچوقت گوشیش و خاموش نمی کرد یعنی چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟ شماره ی وریا رو گرفتم که اونم برنمی داشت: اه مردشور گوشی تو ببرن وریا. با عصبانیت گوشی و پرت کردم و به آشپزخونه رفتم و بطری اب و از یخچال در اوردم و سر کشیدم. با دیدن ماشین وریا که وارد حیاط میشد بطری و گذاشتم رو میز و با عجله به سمت در رفتم.
با دیدن وریا که با چشمای قرمز و حال خسته بدون مسیح مطمئن شدم چیزی شده. _وریا. با شنیدن صدام سرش و بلند کرد که اشکاشو دیدم. _وریا چیشده؟ _ملیس بابام. با شنیدن اسم مسیح دستام شل شدن، با کلی جون کندن لب زدم: بابا چی وریا قطره اشکى از چشمش افتاد که نگران ترم کرد. مطمئن بودم اتفاقى براى مسیح افتاده بود، واى اگه چیزیش میشد من دیوونه میشدم. رفتم سمت وریا و از یقش گرفتم و کشیدم و گفتم: وریا بابا چى؟ لالى جواب بده دیگه. بالاخره لب باز کرد و گفت: ملیس بابا وقتى داشته به سمت خونه میومده تو راه تصادف کرده الان بیمارستانه. شوکه شدم! اون چى گفت؟