دانلود رمان ناعادلانه قضاوتم کردند (جلد اول) از آسایا آریایی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
باران در کودکی پدرو مادر خود را از دست داده و با مادربزرگش زندگی میکند.مادر بزرگش در یک خونه باغ کار و در همان جا زندگی میکند.حالا بعد از چند سال صاحب باغ و خانواده اش قصد برگشت به ایران را دارند…
خلاصه رمان ناعادلانه قضاوتم کردند
نمی دونم چطوری شد که به اینجا رسیدم،اینجا کنار خیابون راه میرم و فکر می کنم چرا….واقعا چرا….؟! گناه من چی بود واسه کدوم گناهم باید اینجوری تاوان پس بدم. چرا نذاشتن حرف بزنم… چرا نذاشتن از خودم دفاع کنم… هنوز دارم به حرف هایی که شنیدم فکر می کنم به تهمت هایی که بهم زدم به حرف های بردیا که مثل ناقوس مرگ تو گوشم صدا میده… -کجا بودی بی شرف… کجا بودی…؟! و من ناتوان از هر عکس العملی فقط نگاهش می کردم. – فکر نمی کردم بهم خیانت کنی… چرا آشغال چرا…؟؟
جمله ی آخرشو چنان داد زد که فکر کنم پرده گوشم پاره شد. برگه هایی رو از روز میز برمی داره و جلوی پاهام پرت می کنه. – ببین چه گندی بالا آوردی… بردار نگاه کن ببین چه کردی با من… زانوهام توان تحمل کردن وزنمو نداره می شینم روی زمین و با دستای لرزونم یکی از برگه ها رو بر می دارم… وای خدایا عکس های من… عکس های من با وضع ناجور با یه مرد، عکس از دستم می افته با سرعت یکی دیگه برمی دارم باز من اما با یه مرد دیگه وای خدایا قلبم داره می گیره… خدایا این منم…؟؟
سرمو بلند می کنم به بردیا نگاه می کنم، فقط نگاه می کنم، انگار زبونم قفل شد هنوز تو شوک دیدن عکس ها بودم و نمی تونستم هیچ حرکتی بکنم. -گمشو بیرون هرزه… بلند شو برو دیگه برنگرد… دیگه برنگرد… دیگه برنگرد… با صدای بوق ماشینی از فکر در می یایم بیرون… هنوز دارم کنار خیابون راه میرم، هر چند دقیقه ای ماشینی بوق میزنه و من بی تفاوت در دنیایی دیگر فقط راه میرم. نمی دونم کجام، نمی دونم چطوری رسیدم به اینجا، اینجا آخر دنیاست ؟؟؟… آره برای من که کسی رو ندارم…