دانلود رمان مهدای آتش از ملیحه بخشی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره دختری دبیرستانی به نام مهدا ست که همراه دوستاش کلی شیطنت دارن و یکی از این شیطنت ها رفتن به اتشنشانی نزدیک مدرسه و مردم آزاریه که یه روز بین این شیطنت ها با یکی از آتشنشان ها اشنا میشه و…
خلاصه رمان مهدای آتش
ترانه چیزی را به طرف سمیرا پرتاب می کند و با جیغ سمیرا از خنده ریسه می رود، سمیرا با وسواس و ترس لباس هایش را می تکاند که یک شیء پلاستیکی شبیه سوسک به دستش می آید و با ترس به زمین پرتش می کند و با ناراحتی رو به ترانه که از خنده دلش را گرفته می گوید: – خیلی احمقی ترانه! ترانه بی توجه به بد و بیراهی که نصیبش شده سرخوشانه می گوید: – ما بیشتر… و همه مان زیر خنده میزنیم. ترانه دوباره هدایت جمعمان را به دست می گیرد. – بچه ها امروز هم بریم روبروی آتش نشانی سر کوچه مدرسه؟
سمیرا که هنوز کفری است می گوید: – نخیر! بشین سرجات با یک قشر دیگه مملکت شوخی کن! دوباره بمب خنده بینمان منفجر می شود. زری سمیرا را مخاطب قرار می دهد: – الان تو جزء آدم های قدرشناس این جامعه هستی؟ سمیرا برایش چشم گرد می کند، – من اینو نگفتم ولی شوخی و سرکار گذاشتن آتش نشان ها کار خوبی نیست، اگه خیلی مردی برو به پلیسا گیر بده… ترانه مستانه می خندد، – ما چاکر آقا پلیسا هم هستیم… البته خوشکلاشون. سمیرا کوفتی نثارش میکند و دوباره همه با هم میخندیم.
ترانه روی سکوی کنار حیاط می پرد و آنجا می نشیند و می گوید – رای می گیریم، موافقا دستا بالا! و همه مان جز سمیرا دست بالا میبریم. ترانه چشمکی می زند، – آخ قوربون همه تون بشم که اِند خلافای نامتعارفین. سمیرا چند قدم دور می شود و همانطور که قدم هایش را تند می کند غر می زند. – بس که همه تون بیشعورین! با اتمام جمله اش همه مان خیز برمی داریم و به طرفش می دویم که با خوردن زنگ کلاس، از خشم مان در امان می ماند. زنگ آخر که می خورد، چهار سال آخری دبیرستان دخترانه ی شکیبا، کوله هایمان را روی دوشمان میندازیم و…