دانلود رمان مستاصل از یگانه اولادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مستاصل روایت زندگی تلخ زنیست مطلقه که به همراه دخترش زندگی می کند و برای گذراندن امور اقتصادی زندگیش مجبور می شود دست به کاری بزند که با اخلاقیاتش جور در نمیآید…
خلاصه رمان مستاصل
آرام خودش را روی صندلی جابه جا میکند و از ماشین پیاده می شود. پتوی پشمی را روی صورت بچه اش میکشد و رو به نغمه میگوید: بدو نغمه.. کلیدو از تو کیفم پیدا کن… نمی داند باید به این حاج آقای به ظاهر خیر بفرما بزند یا نه! که همین لحظه زن صاحب خانه سرش را از پنجره بیرون میندازد و هوار میزند: به به… پریناز خانوم.. قدم نو رسیده مبارک… اشاره می کند به ماشین و حاج آقا: چشممون روشن… بالاخره آقاتم از سفر برگشت… مستأصل می شود. نمی داند چطور توضیح بدهد که هر دو نفر را قانع کند… دهانش برای حرفی باز می شود ولی حاجی اجازه ی حرف بیشتر نمی دهد و
همانطور سر به زیر با صدایی رسا جواب می دهد: چشم ماهم روشن… و به پریناز اشاره می کند داخل شود: بفرمایید خانوم… لحظه ای چشم در چشمش می شود و چیزی نمی یابد… خانوم؟ چقدر این کلمه برایش غریب است! تکانی به خودش می دهد و با اشاره حاجی داخل می رود. حس می کند پشت سرش می آید ولی وقتی داخل خانه می شود او را نمی بیند… بچه را کنار بخاری روی زمین می گذارد و به آشپزخانه می رود و کتری را پر از آب می کند و روی گاز می گذارد… صدای در آلمینیومی هال و پشت سرش نغمه که هیجان دارد باعث می شود جلوی در آشپزخانه بایستد. :وای! مامان ببین عمو چیا
خریده… به جعبه ی شیرینی توی دستش نگاه می کند. وقتی حاجی وارد می شود توی دست هایش پر است از کیسه های خرید… به غرورش بر می خورد. این مرد دیگر از سر او و زندگیش چه می خواست؟ به کیسه ها اشاره میکند: اینا چین حاج آقا؟ ما احتیاجی به صدقه نداریم… لبخند کم رنگی روی لبش میبیند. جلو می اید و کیسه های پلاستیکی را جلوی پایش روی زمین میگذارد: صدقه چیه خانوم؟ خدا نکنه… چرا خانوم های این مرد اینقدر به دلش می چسبید؟ این مرد که مطمئنا می توانست جای پدرش باشد!… صدای گریه ی نفر سوم زندگیش که بلند می شود سرش به سمت بخاری می چرخد و…