دانلود رمان قمصور از صبا ترک با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یاسمن یه زندگی پر از سختی و درد داشته… و حالا پدر و برادرش اونو فروختن و قراره ببرنش تا بشه صیغهی حاج اکبر معتمد. ولی پای عقد میفهمه قراره زن پسر حاج اکبر یعنی محراب شه. محرابی که خودش دلش گیر بوده، حالا هم باید به حرف پدرش یاسی رو بگیره و….
خلاصه رمان قمصور
_یاسی؟! سر برمی گردانم میان حرف های مردانه شان به زیرزمین و دید زدن کتاب های داخل قفسه ها پناه آوردم. زیرزمین یکی از بهترین قسمت های این خانه است. _من اینجام، آقا! دو تخت چوبی که فرش های دستبافت روی آن هاست چند بالشت سنتی دستبافت تابلوهای خطاطی که از دیوارهای سرخ رنگ آجری آویزان است. زیر پنجره گلدان های گل که ساعاتی از روز را نور می گیرند. یک بوی کهنگی اما شیرین میدهد. یک قسمت اتاق مطالعه و جایی برای استراحت است. معلوم است بعدترها به دو قسمت تقسیم شده.
قسمت دیگر بیشتر یک اتاق است و انباری، اما آنجا هم فرش شده، یک حمام و دستشویی هم هست. _یک ساعته دارم دنبالت میگردم. چرا یک کلمه نمیگی می گردم چرا یک کلمه کجایی؟ سرزنشم می کند. با دو دست قاب در را گرفته و اخمآلود نگاهم میکند. _ببخشین آقا دیدم گرم حرفید، من خوابم نمی اومد اومدم اینجا. بلوز و شلوار و یک کت تک مشکی پوشیده. هر لباسی به تنش می آید، شوهر من! چیزی که در ذهنم می چرخد؛ قرار است بشوم زن او. پا به داخل میگذارد. تنها نیا زیاد اینجا، مخصوصا دم غروب.
هوا اینجا سنگینه به وقت خوف میکنی. آرام می خندم. شاید از زیرزمین می ترسد. _شما می ترسید از اینجا؟ لباسش را مرتب می کند. اخم هایش باز در هم می رود. _از چی بترسم؟ خونه خلوته تنها اینجا خوشم نمیاد بمونى برو بالا حاج بابا هست، کتاب اینا میخوای بردار ببر اتاقت خواستی بیای صبح بیا یا وقتی آقام میاد یا خودم هستم. شوکه می شوم. درست است کمی هوای اینجا گرفته است اما آزار دهنده نیست. هر چند اکثر اهل محل معتقدند که در خانه های قدیمی حتماً از ما بهترون هم هست. نمیتوانم آنها را انکار کنم، ولی…