دانلود رمان فرشته های گناهکار از نیلوفر قائمی فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
طلا رو تو بغلم جابجا کردم ، گرمش بود و مدام گریه می کرد، سرم خیلی درد می کرد هر طرف رو نگاه می کردم عذاب اور بود ، امیر سام سرشو بلند کرد و دید طلا همینطور بی وقفه داره گریه می کنه اومد طرفم و گفت : چرا ارومش نمی کنی؟ هوا گرمه ، گرمشه شاید شیر می خواد، شیر بهش دادی؟ اره. بده من برم بدم به مادرم به فرح خانوم نگاه کردم سرد به جمعیت چشم دوخته بود…
خلاصه رمان فرشته های گناهکار
تمام ترس مامان این بود که طلا رو دیگه نتونه ببینه ، طلا رو با خودشون ببرن ؟ فرح خانم که بچه داری بلد نیست سی سال پیش بچه دار شده بلایی سر طلا نیاره… امیر سام صدام زد : نهال… نهال… با توام بچه رو بده به من بغل منو فرح خانم نداره هوا گرمه دیگه الان آرومش می کنم. نازی یهو جیغ زد: مامان… مامان… خاک بر سرم سیروس مامانم _بابا، مامان از حال رفت نازی_نوید … امیر سام … بدو بیا مامان از حال رفت _ وای خاک بر سرم مامان جون…
امیر سام آرنج منو گرفت و گفت: تو همینجا وایسا، با بچه نوزاد میری وسط جمعیت ؟ خودش پا تند کرد و رفت به طرف جمع کثیری که جمع شده بودن ، امیر سام با همون صدای رسایی که داشت گفت : یه کم دورشو خلوت کنید هوا بهش برسه، نوید اب بیار ببینم… مهتاج خانم… مهتاج خانم… نازی با صدای گرفته اش مامانو صدا زد نوید تا از جمع اومد بیرون با گریه گفتم : _نوید مامان چی شده ؟ نوید اینقدر گریه کرد که از حال رفت…