دانلود رمان غروب عشق از فرانک زنگنه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عسل و سینا زوجی که عاشقانه همو می خواستن و بالاخره باهم ازدواج می کنن اما طی مدت کمی بعد از شروع زندگیشون مشکلاتی پیش میاد و باعث اتفاقات تلخ وشیرین بینشون میشه…
خلاصه رمان غروب عشق
سینا رفت حموم منم مشغول آرایش کردن شدم یه بلوز بافت قهوه ای پوشیدم باشلوار دمپا تنگ کرم وشال کرم پوتینای قهوه ایمو هم جلو در گذاشتم که وقت رفتن بپوشم واسه اونجام یه صندل قهوه ایی تو کیفم گذاشتم سینا از حموم بیرون اومد بعداز خشک کردن موهاش لباس پوشید پالتو کوتاه قهوه ایمو پوشیدم و بعد از زدن ادکلن وپوشیدن پوتین هام از اتاق بیرون رفتم سینا هم پشت سرم اومد شلوار کتون قهوه ای پیرهن کرم قهوه ای یه پلیور قهوه یقه هفت روش پوشیده بود. اییییی جوونم لباساشو بامن ست کرده بود کفشاشو پوشید وپالتو مشکیشو رو دست گرفت به سمتم اومد. + بریم خانمی.
– ست کردی بامن. + آره خوشگلم. – حسود. + برو وروجک. سوارماشین شدیم وبه سمت خونه عموش به راه افتاد توراه مامان زنگ زد کلی گله کرد که نمیای اینجا منم قول فردا رو بهش دادم هوا واقعا سرد بود این پاییزه وای بحال زمستون… رسیدیم خونه عموش ماشینو جلو درخونشون پارک کرد وپیاده شدیم سینا زنگو زد لحظه ای بعد صدای پوریا رو شنیدیم. + بفرمایید خوش اومدید. در باصدای تیکی باز شد. رفتیم داخل زن عموش جلو در منتظر بود استقبالی گرم ازمون کرد و رفتیم داخل و بعد احوال پرسی با عموش و سینا هرکس پیرو بحثی شد وخدمتکارشون هم مشغول پذیرایی لازم نبود برم لباسامو
عوض کنم فقط پالتوم اضافه بود پوتینامو که جلو در با صندلام عوض کرده بودم پالتوم به خدمتکار دادم و مشغول صحبت بازن عمو شدم برخلاف بچه هاش خیلی دل پاکی داشت زیرچشمی حواسم به سینا بود گرم صحبت با پوریا بود گوشیشو درآورد مثل اینکه می خواست به کسی زنگ بزنه حواسمو دادم به زن عمو که داشت از مامان اینا می پرسید. + خانومم؟؟ به سمت سینا برگشتم. – جانم. + شماره فرشادو داری؟؟ فرشاد پسرخالم بود.- آره میخوای چیکار؟ + هرچه به آرین زنگ زدم که شمارشو بگیرم جواب نداد گوشیتو بده که شمارشو بردارم – چیکارش داری. + پوریا ماشینش ایراد داره…