دانلود رمان طالع شطرنجی از فائزه آوری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حریر دختر با استعداد و پر انرژی که آرزوش رفتن تو مسیر فیلم نامه نویس های بزرگ و به نامه ، کارش رو با نمایشنامه نویسی شروع کرده و حالا که می خواد اولین قدمش رو برای هدفش برداره سرش کلاه میذارن و پس از آشنایی یهوییش با مجری تازه معروف شده ی تلویزیون می خواد وارد عرصه ی فیلم سازی بشه و…
خلاصه رمان طالع شطرنجی
حریر اینبار واضح لبخند می زنه _راجع به پسر خاله ات.به هر حال تو بهتر از من می شناس.. اشکان خیلی عجله ای می پره وسط حرفش _چرا؟ آیاز کاری کرده؟ حریر مقابل نگاه ریز شده ی آیاز گردنش رو پیچ و تابی میده: _نه،یعنی آره.اما خب کار بدی نکرده. سکوت اشکان باعث میشه آروم و ریز جوری که یعنی خجالت می کشه، ادامه بده: _فقط پیشنهاد داد هم رو بیشتر بشناسیم. البته گفت قصدش کاملا مشخصه ولی خب… با زرنگی تمام جمله اش رو تموم نمی کنه و ضمن زدن چشمکی به آیاز انگشت اشاره اش رو میاره بالا و بی صدا لب می زنه “یک به یک”
آیاز فکر می کنه که دست ببره گوشی رو از حریر بگیره و بگه همه چیز یک شوخی بوده. ولی خب واکنشش مقابل حرکات و حرف های حریر فقط کج خند معروفشه و تمام. سکوت اشکان که طولانی میشه ،حریر آروم صداش میزنه: _الو اشکان؟ _هستم حریر _فکر کردم قطع شد. اشکان تک خنده ای می زنه: _نه فقط کمی شوکه شدم. گفتی جوابت مشخصه؟ حریر باز هم نیشخند میزنه _البته.تو که من رو می شناسی اشکان. معلومه که جوابم منفیه. آیاز اصلا هم تیپ من نیست.
همون لحظه انگشت دومش رو هم میاره بالا و بی صدا لب میزنه “دو به یک” آیاز پوزخندی میزنه و بالاخره نگاه سنگینش رو ازش می گیره. اشکان که کاملا گیج شده بود،می خواد دوباره سوال بپرسه که حریر زودتر از اون میگه: _قرارمون هم بمونه برای فردا چون حس می کنم حالم خوب نیست. _باشه هرجور راحتی.فقط حریر آیاز آدم… همون لحظه که حریر تماما گوش شده بود تا بشنوه اشکان می خواد راجع به مرد کنار دستش چی بگه، آیاز گوشی رو از دستش بیرون میکشه و تماس رو قطع
می کنه…