دانلود رمان شیدای من از soratyrooz با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان راجع به دختری ست به نام شیدا که از پنج سالگی پیش یک خوانواده دیگه بزرگ میشه… همون خوانواده یک پسر داره به اسم شاهرخ که چشم دیدن دختره رو نداره ولی…
خلاصه رمان شیدای من
نصف شب با احساس تشنگی از خواب بلند شدم. اولش نمی خواستم برم پایین؛ چون ممکن بود با شاهرخ رو در رو بشم؛ ولی من به اون چیکار داشتم؟ درو آروم باز کردم و سرک کشیدم. همه جا تاریک بود. آهسته از پله ها رفتم پایین. به جز چراغ کوچیکی که توی آشپزخونه روشن بود همه جا تاریک بود. در یخچالو باز کردم و شیشه ی آبو بیرون آوردم. یه کم ریختم تو لیوان و مشغول خوردن شدم. چند ثانیه بعد صدای پاهایی رو از پشت سرم شنیدم. ترسیدم، همین که خواستم جیغ بزنم دستی روی دهنم قرار گرفت.
-هیس، منم جیغ جیغ نکن. برگشتم، دیدم شاهرخه. دستاشو برداشت و رفت سمت یخچال. ـ شمایید؟ ترسیدم. نفس تازه ای کشیدم و لیوانو گذاشتم رو اپن و خواستم برم که از گوشه چشم دیدم داره خیره خیره نگام می کنه. یه نگاه به خودم کردم و تازه فهمیدم لباس خواب تنمه. برگشتم دیدم با پوزخند گوشه لبش داره نگام می کنه. مرتیکه هیز. خواستم برم که صداش منو در جا میخکوب کرد. ـنقشت چیه؟ چشمام گرد شد و برگشتم طرفش. ـ منظورتون چیه؟ ـ منظورم واضحه، چه نقشه ای واسه اموال بابای بیچارم کشیدی؟
یه کم رفتم نزدیک تر. -ببین من بهت اجازه نمیدم هر چی دلت خواست بگی. حرف دهنتو بفهم. اومد و به فاصله یه سانتی صورتم ایستاد و خیره موند به چشمام. -هر فکری برای پولای بابام کردی بریز دور. اصلا می دونی چیه؟ وجودت تو این خونه برام عذاب آوره. کاش راه چاره ای داشتم بندازمت بیرون! دهنش بدطور بوی الکل می داد. حالم بد شد؛ ولی باید جوابشو می دادم. تموم نفرتمو ریختم توی چشمام. ـ فکر نکن منم همچین ازت خوشم میاد. حالم از ریختت به هم می خوره. حیف مدرکی که گرفتی…