دانلود رمان سرخ از رعنا و پرستو.س با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان سرخ رمانی بر گرفته از واقعیت هست. داستان در اوایل دهه شصت هجری اتفاق افتاده. ماجرای یه عشق ممنوعه است. این ماجرا پایان شیرینی داره . در واقع داستان زندگی مادربزرگ یکی از دوستان هست..دختری که برای درس خوندن و کمک به زن عمو باردارش وارد عمارت اربابی عموی بزرگش میشه. اونجا برای ازدواج با پسر عموش که کوچیکترین پسر خان ده ( عموی دختر قصه ما) هست انتخاب میشه. اما… در گیر و دار سر گرفتن یا نگرفتن این ازدواج…. کسی این وسط عاشقش میشه. یه عشق ممنوعه و داغ که زندگی این دخترو زیر و رو میکنه…
خلاصه رمان سرخ
صبح با صدای قرآن بیدار شدیم خاله سارو چای و صبحانه آورد گفت قبل ظهر میرن عمو دفن کنن. همه پسرهاش اومدن. سریع پرسیدم: همه مجردن؟ خاله سارو اخم کردو گفت: – گلی خانم چه فرقی میکنه؟ – میخوام ببینم میمونن یا میرن. اخمش محو شدو گفت: – آها. نمیدونم. دوتا که با زن و بچه اومدن. آقا فرهاد تنها اومده اما. نمیدونم هیچکدوم موندگارن یا نه. سر تکون دادم که خواست بره بیرون اما قبل بیرون رفتن گفت: – اگه فرهاد خان مجرد باشه شاید آمنه رو بگیره. به آمنه نگاه کردمو گفتم:-اگه نگیره باید یکی از عموها بگیره؟سارو سری تکون داد و رفت بیرون.خیلی وحشتناک بود.
زن خان نمیشد بیوه بمونه باید یکی میگرفتش. اما معمولا برادر های خان اونو میگرفتن. یعنی یا بابای من یا عمو هام! احتمال اینکه بندازنش سر بابای من بیشتر بود چون بابای من فقط خان نبود… یاد قیافه مامان افتادم پس برای همین مامان انقدر عصبی بود. تو دلم دعا کردم فرهاد مجرد باشه و آمنه رو بگیره. ته دلم اما می گفت اگه اون مرد چشم روشن جلو در فرهاده خداکنه آمنه رو نگیره… آمنه اصلا قشنگ نبود. حیف اون میشد. تو این فکرا بودم که آمنه بیدار شد با دیدن چشم های پفی و صورت غمگینش خیلی از فکرم شرمنده شدم. کمکش کردم صبحانه بخوره و حاضر شه. مردا رفتن قبرستون و
گاری آوردن تا زن ها هم برن. منو آمنه سوار شدیمو مامان و زن عمو هم با ما سوار شدن. تو راه آمنه گریه می کرد و مامان و زن عمو دلداریش می دادن. چند تا سوار از دور نزدیک گاری ها شدن. حسینو دیدمو شناختم. سریع پشت مامان مخفی شدم که چشمم خورد به همون مرد. زن عمو گفت: – فرهاد خانه… آمنه سریع برگشت سمت اونا و گریه اش قطع شد. آروم تو گوش مامان گفتم: – الان آمنه با فرهاد عروسی میکنه؟ مامان با اخم برگشت سمت منو گفت: – نه… فرهاد محرمشه. آمنه شوهرش تازه مرده حالا حالاها نباید عروسی کنه. زن عمو سوالی بهم نگاه کرد اما مکالمه آروم ما تو صدای سم اسب و…