دانلود رمان روی زانوهاش از جنیکا اسنو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کارینا هرگز خودشو یکی از زن های شیک و زیبا نمی دونست که می تونست توجه یه مرد رو به خودش جلب کنه، به خصوص نه مردی که برای مدت طولانی حواسش به اون بود. ویکتور پورت خیلی چیزها بود: مغرور و متکبر، سخت گیر و مطالبه گر و ثروتمند. اما اون رئیسش هم بود و کارینا میدونست که هرگز چیزی بین اونا وجود نخواهد داشت. هیچ وقت امکان نداشت… این اشتباه بود. ممنوع. و بر خلاف قوانین. ویکتور وقتی میخواست چیزی رو به دست بیاره، بیرحم میشد…
خلاصه رمان روی زانوهاش
اون همیشه رفتارش خوب بود .علی رغم احساسی که کارینا نسبت به رئیسش داشت و این واقعیت که رئیسش اون رو با رفتار فرمانروایانه و آمرانه و متکبرانه اش میترسوند، همیشه با ادب و موقر بود و رفتار خوبی داشت و بیشتر روزها با کارکنانش خوب رفتار می کرد. به خودش گفت: «وقتی تو اون رو عصبانی نمیکنی، همین طوره» کارینا به در های بسته دو تایی که به دفتر اون منتهی می شد خیره شد، چوب صاف و نرم، سفارشی ساخته شده، با حکاکی های نام و و قاب های عکس و عنوان های اون فریاد می کشید
که رئیسش واقعا چقدر قدرتمنده. لیوان قهوه رو توی یه دست و یه کیسه شیرینی در دست دیگه اش نگه داشت .با وجود این که می تونست اونها رو سفارش بده و از مغازه ی خیابون تحویل بگیره، ویکتور اون هایی رو که دوازده بلوک بالاتر بودن دوست داشت. که این به این معنا بود که باید به کارش ادامه می داد، و قبل از اینکه وارد دفترش بشه، کارهای اداری اون رو انجام می داد و بعد از اون که در نانوایی باز بشه مطمئن میشه که اونها شیرینی تازه دارن .که این معناست که اون باید سر کار بره،
مدارک خودشو قبل از ورود به خونه اش ثبت کنه و بعدم با باز شدن نونوایی که شیرینی های تازه می پختن برای رئیس جدی و متکبرش شیرینی تازه همراه با یه فنجون قهوه تازه دم شده بگیره. کارینا دستش رو بالا برد، عینکش رو به طرف بالا هل داد و بالاخره به طرف در اون رفت. سه ضربه خوب به در زد و منتظر اجازه دادن اون واسه ورود به اتاق شد. اون فریاد کشید اما کارینا بلافاصله صدای اون رو شنید که با صدای بلند شروع به حرف زدن با شخص دیگه ای کرده بود. ویکتور فریاد کشید…