دانلود رمان دخترماه (فصل اول) از ی.محمدنیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوین دختری با زندگی به ظاهر معمولی..یک دانشجوی ساده که با گرفتن بورسیه و رفتن به آمریکا با حقایقی روبرو میشه که زندگیش تغییرات بزرگی می کنه و می فهمه که موجود عادی ای نیست و تموم زندگیش دروغ شنیده و حالا…
خلاصه رمان دخترماه
به چشمای ساشا خیره شدم و گفتم : _ ساشا ساشا:بله… چیشده سوین؟؟ چرا اینقدر آشفته ای تو؟؟ _ ساشا ماها میتونیم از طریق خواب حقایق زندگی و شایدم اینده روببینیم؟ ساشا:اره خب میتونیم _ ساشا من همش خواب هایی میبینم که خیلی عجیب و غریبن…دیگه دیوونه شدم نمیتونم این خوابای مبهم رو تحمل کردم ساشا:چه خواب هایی می بینی سوین؟؟ همش قسمتی از زندگیم رو می بینم… می دونی تو همه این خواب ها وسط جنگلم… همون جنگلی که اون شب شمارو دیدم …
بااین حرفم چشمای ساشا گرد شد ساشا: سوین تو کسیو تو اون خوابا نمی بینی؟ چرا همیشه یه پیرمرد تو خوابمه که حرفای مبهمی می زنه… چن شب پیش یه خواب دیدم که وسط جنگل بودم و شمارو دیدم که داشتین خون می خوردین ولی اون نمی داشت بیام پیش شما ساشا: سوین تو نباید دیگه اون خوابا رو ببینی… اونا می خوان که دیدت رو نسبت به ما بد کنن بخاطر همین خواب هات رو کنترل میک نن _ ینی چی ساشا… چجوری می تونن خواب های منو کنترل کنن اخه؟
ساشا:اون پیرمردی که میگی… یه کلبه داغون وسط جنگل نداشت؟ _ نمی دونم اون کلبه ماله خودش بود یا نه ولی یه بار دیدم از اونجا اومد بیرون ساشا: سوین اون پیرمرد یه جادوگره… یه جادوگر از قبیله گرگ ها… اونا می خوان تو رو بکشونن سمت خودشون، می خوان با نشون دادن رویا تورو از ما متنفر کنن… چرا این کار رو می کنن؟؟ بعدشم تو که گفتی کسی فعلا از وجود من خبر نداره پس چجوری میان به خواب های من؟؟ ساشا کلافه از جاش بلند شد .. ساشا: نمی دونم سوین واقعا نمی دونم…