دانلود رمان تیغ بی قرار از نون_قاف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره دختری که همه زندگی خود را از دست داد جایگاهش را زندگی اش را عشق و خانواده اش را فقط به خاطر یک اشتباه از او گرفتن و دختر تنهای ما رو از زندگی روندن، زندگی با دختر قصه مون خوب تا نکرد اما اون الان برگشته، قوی تر از همیشه برگشته تا عشقش و همه از دست رفته هاش رو دوباره برگردونه، دختره یه ماه از عروسیش گذشته ولی میفهمه سه ماهه حامله اس، حالا باید جوابه مادر و پدره مذهبیشو چجوری بده وای وای…
خلاصه رمان تیغ بی قرار
ساعت ١٠ شب جمعه، استرس بهش حمله ور شد. سعی کرد با نگاه کردن به خونه ای که گلی حسابی تمیز و مرتبش کرده بود خودش رو اروم کنه. نظم همیشه بهش ارامش می داد. قهوه اش رو مزه کرد ولی تلخی دوست داشتنیش الانبراش لذت بخش نبود . قهوه رو کنار گذاشت و به سمت اتاق کار رفت. پشت میز نشست و به طرح نصفه و نیمه ای که کشیده بود نگاه کرد. به خطوطی که در هم تنیده شده بودند. از این خطوط چی می خواست در بیاره؟ با این طرح خودش رو به چالش کشید.
یه چیز ناب می خوام. دست به سمت رنگ ها برد. دامنی با طرح برگ های افرا، که انگار همین الان از درخت های کانادا برداشتنش و روی دامن کار گذاشتنش، کشید. چند برگ هم ریخته روی زمین، دور دامن کشید. دنباله ی دامن رو به درخت افرا وصل کرد. یقه ی لباس رو باز کشید. اجازه داد سرمای هوا به تن دختر بپیچه. موهای دختر رو مواج و بلند کشید و وصلش کرد به شاخ و برگ درخت. دختری در اغوش درخت که از هم سوا نبودند. اسم طرح رو افرا گذاشت و با لذت به کارش نگاه کرد.
به خودش امید داد : من می تونم، من مستعدم. من یه زمان هلنا افشار بزرگ بودم. هنوزم می تونم باشم.به ساعت نگار کرد. ١١:١١ .دوست داشت فانتزی وار، مثل دختر های نوجوون فکر کنه که تو این ساعت رند، کسی داره بهش فکر می کنه. ولی تنهاییش، سیلی ای شد توی صورتش. یک سالی هست که دیگه کسی به من فکر نمی کنه… گرسنه اش بود. خداروشکر کرد که گلی قبل رفتن غذا درست کرده. اشپزی بلد نبود و هیچ وقت هم سعی نکرده بود یاد بگیره ولی اگه سرحال بود، می تونست…