دانلود رمان ترکم نکن از پارمی و ف.د با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که به جرم قتل داخل زندان افتاده و بخاطر نجات خودش از زندات مجبور میشه با پدر مقتول…
خلاصه رمان ترکم نکن
روزا ها یکی پس از دیگری می گذاشت.به درخواست آقای ریاحی ۲۳ خرداد قرار دادگاه بود. وکیل جدیدم آقای شکیبا مردی غد و بد اخلاق بود، در این مدت هر روز به دیدنم می امد… آتنا از صبح گرفته بود. _آتنا بنظرت چی میشه؟؟؟ عکس العملی نشون نداد. -هی،آتنا باتواما!! به خودش امد وگفت:_چیزی گفتی بناز؟؟؟ با تعجب نگاهش کردمو و گفتم: _عاشقی ها؟!؟!؟! نگاهی به خودش کرد و گفت: _چی من َنه بابا… قضیه بو دار بود… _خیلی خوب بگو چی تورو اینقدر تو فکر برده؟؟؟ آهی کشیدو گفت: _بنظرت مردی با دختری که سابقه داره ازدواج می کنه؟؟؟ پاک خل شده بود. _وقتی دختره
بی گناه امده باشه زندان از خداشم باشه. کلک خبراییه؟؟؟؟ _نه بابا برای آیندم نگران بودم. خنده ای کردم و گفتم: _آره معلومه. دست به کمر جلویش ایستادم و ادای زنای باردار را در اوردم. _فک کن نه ماه یک بچه تو شیکمت باشه، اخرش هم کلی درد بکشی به دنیاش بیاری همون موقعه هم باید بچه های قدو نیم قدتو جم کنی… اخرشم باید بری جلوی آقای سیبیل کلفتت ناهار بزاری. خنده هایش بلند شد. _بخدا، اصلا همین زندان از همه جا راحت تره. آتنا دستم را گرفت و کنار خودش نشوند. سرش را روی سرم گذاشت و گفت: _تو نبودی فکر کنم دق میکردم. _ن بابا تو تا صدمین سالگرد فوتمو نگیری،
نمیمیری اخرشم با تصادف میمیری. مشتی به بازویم زدو گفت: _خیلی بد جنسی. اخمی به ابروهایم دادم گفتم: _آره عزیزم نگفتم بهت ترسیدم ریا بشه. آخه من پیشگو هم هستم. آتنا خودش را عقب کشید: _آه تو زندان همه چی دیدم جز جادوگر!! الهم صلی علی محمد… بی دغدغه با هم می خندیدیم بی هراس از فردای پراز غم. دستم را روی صورتم گذاشتم. _آتنا حالا چی میشه؟؟؟ _نگران نباش من مطمئنم بالاخره بی گناهیت ثابت میشه. پوفی کردم و گفتم: _نگفته بودی توام پیشگو شدی؟!؟؟ ادامه دادم: _بی شوخی ،ترس دارم از اعدام،از مرگ، میدونم باید خودم رو اماده کنم. آخه من …