دانلود رمان تابو صورتی از فاطمه غفرانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جانان دختری که بعد از فوت همسرش به علت حرف و حدیث های اطرافیان و فرار از ازدواج اجباریش با پسرعموی همسرش، به تهران فرار میکنه و به کمک دوست صمیمیش تو شرکت برادرشوهر دوستش مشغول به کار میشه و درسش رو ادامه میده. حالا بعد از چهارسال که درسش رو به اتمامه به علت مشکلاتی که برای رییس شرکت پیشمیاد درگیر جریاناتی میشه که نظر فرهاد نواب رییس شرکت رو به خودش جلب میکنه… !
خلاصه رمان تابو صورتی
خودش را از بین جمعیت بیرون کشید و از اتوبوس بیرون آمد. عینک آفتابی اش را روی چشم هایش زد؛ ده دقیقه تا رسیدن به شرکت راه داشت. دیشب را با کابوس های شبانه اش صبح کرده بود و صبح با سردرد و حالت تهوع وحشتناکی از خواب بیدار شده بود. با خوردن مسکن و دارو خودش را سرپا کرده بود تا بتواند به شرکت برسد. نگاهی به ساعتش انداخت. ده دقیقه تاخیر داشت، پا تند کرد. جلو شرکت که رسید نفسش را رها کرد. نگاهش را به سر در بزرگ شرکت دوخت. “شرکت بازرگانی نواب” پوزخندی زد و پله ها را دوتا یکی بالا رفت. ساختمان دوطبقه ای بود که طبقه بالا متعلق به بخش های
ریاست و معاونت بود و اکثر بخش های دیگر در طبقه همکف قرار داشتند. اثر انگشت زد و به سمت چپ پیچید. بایگانی آخرین اتاق بود. تنها اتاقی که در این شرکت به او احساس امنیت می داد. بعد از حرف های دو سال پیش فرشته، به این بخش آمده بود. اتاق بزرگی نبود اما پنجره بزرگی که رو به محوطه سبز پشت شرکت بود؛ اتاق را به محیط دنجی تبدیل کرده بود. میز جانان جلو پنجره و میز سپیده با زاویه نود درجه با میز او در سمت راست قرار داشت. سمت چپ هم فایل بزرگی برای بایگانی کردن اسناد و مدارک وجود داشت. مثل همیشه سپیده زودتر از او رسیده بود و مشغول کار بود.
– سلام. سپیده سرش را از پرونده های جلویش بالا گرفت. لبخندی روی صورت گرد و تپلش نشاند. – سلام خوبی؟ کیفش را روی میز گذاشت. – مرسی خوبم. ببخشید زحمت من دیروز افتاد گردنت. سپیده به لبخندی بسنده کرد و همانطور که مشغول وارد کردن پرونده در سیستم شده بود؛ آرام گفت: خواهش میکنم. جانان رو صندلی اش نشست و چشم ریز کرد. شک نداشت که اتفاقی افتاده و الا سپیده زن آرامی نبود. هر صبح یک ساعت تمام از دیروزش می گفت حتی حرف های رد و بدل شده بین او و شوهرش را نیز از بر بود. احتمال می داد فرهاد اخراجش کرده باشد؛ دیشب که تمام حرف هایی که…