دانلود رمان برده کوچک من از دریا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر۱۴ساله کوچکی به اسم آوا که برای تامین پول دارو های مادرش به بازار هنر های دستی خود را میفروشد. تا اینکه یک روز توسط مردی به نام سهیل دزدیده می شود و چندین بار به او دست درازی می شود ولی آوا… و در این راه اتفاق های عجیبی برای آوا پیش می آید…
خلاصه رمان برده کوچک من
با تابیدن نور خورشید روی صورتم چشمامو باز کردم و با نبود سهیلو النا مواجه شدم برام عجیب بود که لیندا کجاست از پنجره به بیرون ماشین نگاه کردم کسی دور ماشین نبود در ماشین هم قفل بود اما یهو یه چیزی به چشمم خورد پنجره ی باز جلو وای خدای من النا یادش رفته بود پنجرشو بالا ببره ومن می تونستم ازپنجره به بیرون ماشین برم. اول سرمو بیرون گذاشتم وبعد دستامو تا خواستم پامم بیارم بیرون پام به شیشه گیر کردو با سر افتادم زمین آییی. تازه با دردی که بهم وارد شد فهمیدم هنوز اون چیزی که پشتمه ولی برام مهم نبود تنها چیزی که برام مهم بود این بود که بالاخره از اون ماشین
لعنتی بیرون اومدم وبالاخره میتونم فرارکنم حداقل الان صبحه و همه جا معلومه اما نمی دونستم کجام و چجوری باید خودمو به خونم برسونم. یه دختره داشت از کنارم رد میشد که جلوش وای ستادمو گفتم: ببخشید شما میدونید اسم این خیابون چیه؟ متعجب بهم خیره شد و خودشو بهم نزدیک تر کردو گفت: تو اسمت آوا هست آرررره؟ اون اسم منو ازکجا میدونست اون اصلا کی بود که اسم منو میدونست نگاهی بهش کردمو با جدیت گفتم: ببخشید دخترخانوم من فقط از شما پرسیدم اسم این خیابون چیه فکرنکنم چیزهای دیگه ای به شما مربوط باشه. بااینکه زبون نداشتم نمی تونستم از
خودم دفاع کنم الاقل پیش سهیل بودم یه چیزایی رو یاد گرفتمو فهمیدم حداقل چی جوری با یکی حرف بزنم. دختره باشنیدن حرفم اخمی میکنه و میگه: خواهش میکنم فقط بگو اسمت آوا هست یا نه اسم همه ی خیابونارو بهت میگم. +آره اسمم آوا هست که چی؟ باشنیدن حرفم منو تو بغلش میکشه اشک می ریزه ومیگه: آوا عزیزم تا حالا کجا بودی کل دنیارو دنبالت گشتیم. خدایا اون دختره که سنش تقریبا ۱۸یا۱۹بود منو از کجا می شناخت نکنه اینم یه بازی دیگه هستو من ازش بی خبرم نکنه دوباره باید اسباب بازیه یکی دیگه بشم دیگه چقدر تحمل چقدر صبر چقدر؟ روم به دختره بود و….