دانلود رمان با ماهی ها غرق می شوم از شادی منعم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری هست که با وجود زندگی عاشقانه ای که داشته به علت خیانت به شوهرش از طرف همه طرد شده است و حالا یکی از عناصر اصلی باند قاچاق زنان محسوب می شود که پلیس در پی دستگیری شان هست اما هیچ چیز انقدر ساده نیست. رمان از زنانی می گوید که در گیر و دار زندگی اسیر ناکجاآبادی شده اند که آخر خط است. از عشق می گوید و از اطمینان و اعتمادی که لطمه خورد... از دلی شکسته در پستوی عمارتی سخن می گوید که از چله نشینی عشقش گذشته و به درازای سال های سخت، حسرت نشین شده است…
خلاصه رمان با ماهی ها غرق می شوم
چند ضربه به در اتاق نواخته می شود. با صدایی گرفته اجازهی ورود می دهم و شرمین داخل می آید. _آقا فرزام گفتن منتظر شما هستن تا باهم صبحانه بخورید. – فهمیدم. با اشاره ی دست ردش می کنم. امروز از آن روزهایی است که اصلا حال خوشی ندارم. از آن روزهایی که دلم می خواهد بزنم زیر همه چیز و برگردم به آغوش سیما و میان دست های حمایتگرش زار بزنم، امروز از آن روزهایی است که دوست دارم از وفا بودن استعفا بدهم. فکر می کردم می میرم. فکر می کردم روزی که آن اتفاقات افتاد، حتما می میرم؛ اما نمردم. روزی که عکس ها را پرت کرد توی صورتم، حتم کردم تا چند ثانیه ی دیگر
سکته میکنم؛ اما نکردم. روزی که از خانه پرتم کرد بیرون،حتم کردم بدون او یک روز هم دوام نمی آورم؛ اما آوردم. وقتی روزها به اندازه ی قرن ها کش آمد و تلخ گذشت، گفتم حتما از غصه دق میکنم؛ اما نکردم! من حتی عرضه ی مردن هم ندارم. من.. من اجازه ی مردن هم ندارم. من از همان اول آفریده شده ام برای رنج کشیدن، برای غصه، برای درد. صبح شده است. باید از این رختخواب دل بکنم و یک روز دیگر را بدون پروا، بدون او شروع کنم. من هنوز زنده ام و این تلخ ترین معجزه ی زندگی من است. به سستی بلند می شوم. آب یخی به صورتم می زنم بلکه کمی به خود بیایی می نشینم جلوی آیینه.
حوصله ی آرایش ندارم. حتی حوصله ی عوض کردن لباس هایم را هم ندارم؛ اما به اجبار رژلب جگری رنگی میزنم و شومیز آستین حلقه ای با شلوار لی پاره پورهای تن میکنم و به سمت میز صبحانه ای که فرزام پشتش نشسته است، می روم. دو هفته از آمدنش می گذرد. هنوز در برخورد با من محتاط، اما مهربان است و همین امیدوارم می کند که به مرور بتوانم بیشتر به او نزدیک شوم. صبح به خیر می گویم و با کمی فاصله می نشینم. از وقتی او آمده، خانه اساکت تر شده است. قبلا در طول روز، تردد دخترها در طبقه های پایین مانعی نداشت، اما چون او از این وضعیت خوشش نمی آید…