دانلود رمان این مرد مشکوک است از ریحانه خدارضا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جانا دختر سرهنگی که پدر و مادرش توسط قاتل مشکوکی به قتل رسیده و پلیس در پی این ماجرا سعی در کشف هویت مرد مشکوک دارد. اما روزگار همیشه روی خوش ندارد و هر آن چه که وجود دارد و می بینیم، حقیقت ندارد! قاتل، قاتل است اما…
خلاصه رمان این مرد مشکوک است
یک ساعتی بود خیره به سنگ قبر گریه می کردم که صدای شیون و زاری زنی من را به خود آورد، بلند گریه می کرد و ضجه هایش سکوت تلخ قبرستان را می شکست : << کجا رفتی؟ چرا نموندی ببینی دخترت سرطان داره؟ چرا نموندی ببینی صاحب خونمون وسایلامونو ریخته تو خیابون؟ هیچکی رو نداریم! پول از کجا بیارم شیکم بچه هاتو سیر کنم؟ حالا گل دخترمم مریض شده، بارانم مریض شده. <<بلند تر داد زد:>> سرطان داره ! مگه تو پدرش نیستی ؟ پس کجا رفتی ؟ چرا نموندی و ببینی چه بلاهایی سرم اومد ؟ ها ؟ جواب بده . خیلی نامردی ! نتونستی تحمل کنی رفتی زیر خاک خوابیدی ؟
جوابمو بده . اگر نمی تونی ، منم ببر پیش خودت ، تو رو خدا ! >> و باز هم گریه کرد . ثانیه ای فکر کردم ، همیشه می گفتم : << وضع هیچ کس بدتر از من نیست ولی ، حالا می بینم بدتر از من هم روی زمین هست . چقدر بدبختی برای یک نفر ؟ حداقل من کسی برای تکیه به او دارم ، خانه و پول . می توانم خودم را اداره کنم ولی ، این زن ، او … این مقدار پول برای من زیاد بود ، چرا کمی به او کمک نمی کردم ؟ عینک آفتابی را از روی چشمانم برداشتم و اشک هایم را با دستمال کاغذی که از شدت گریه هایم تر شده بود پاک کردم و به سمت او راه افتادم و صدایش زدم : خانوم ؟ صورتش را به سمتم برگرداند،
معلوم بود زن زجر کشیده ای است. چشمان مشکی نافذی داشت ، صورتش سبزه بود و بینی نسبتا عقابی داشت ، لاغر اندام بود و دست هایش را روی سنگ قبر کسی که فکر کنم همسرش بود گذاشته بود ، خم شده و زار می زد ! در جوابم تند و تیز گفت : چیه ؟ تو دیگه ازم چی می خوای ؟ نکته صدام اذیتت می کنه ؟ ها ؟ نه ، اصلا ! چرا همچین فکری کردی ؟ در جوابم سرش را خم کرد و هق هق کنان گفت : اون قدر بدبخت هستم که بقیه از صدامم ایراد می گیرن. دلم به حالش سوخت ! چقدر مظلوم بود . با دستم زیر چانه اش را گرفتم و به سمت خودم برگرداندم : این جوری حرف نزن ، تو خیلی با ارزشی…