دانلود رمان اعتراف عاشقانه از annabella با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره ی دختریه به اسم ساغر که مادرشو از دست داده و با نا پدریش زندگی می کنه. ناپدریش می خواد برای عمل پاهاش به مدت یه سال بره خارج از کشور و از ساغر می خواد که تو این یک سال با پسرش که اسمش سامانه زندگی کنه و….
خلاصه رمان اعتراف عاشقانه
چمدونمو گذاشتم روی زمین و روی تختم ولو شدم. بعد از چند دقیقه بلند شدم و به حمام رفتم. توی وان پر از کف دراز کشیدم و فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم. بعد از گذشت چند دقیقه بلند شدم و دوش گرفتم. توی آینه به خودم نگاه کردم، پای چشمام گود افتاده بود و صورتم از چهار ماه پیش لاغرتر شده بود. همین طور بدنم! با دستم بخار روی آینه رو پاک کردم و گفتم: ساغر؟ فکر می کنی ارزششو داره؟ سرمو با تأسف تکون دادم و از حمام رفتم بیرون. تاپ و شلوارک مغز پسته ایمو پوشیدم و موهامو شونه کردم و روی شونه هام رها کردم تا به
حالت عادی خشک بشه. از پله ها رفتم پایین و دو تا تخم مرغ انداختم تا املت درست کنم. بعد با نون و سبزی گذاشتم توی سینی و رفتم توی سالن پذیرایی و تلویزیون رو روشن کردم تا تکرار سریالمو که دیشب ندیده بودم، ببینم. غذامو خوردم و بعد از شستن ظرفم برای این که زیاد فکر و خیال نکنم، رفتم پشت پیانو نشستم. یاد چند سال پیش افتادم که با سامی سر این که کی پیانو بزنه دعوا می کردیم. داشتم آهنگ مورد علاقه سامی رو می زدم که تلفن خونه زنگ خورد. برداشتم و گفتم: بله؟ -الو دخترم؟ -سلام آقا جونم. چطوری؟ -سلام دختر قشنگم،
من خوبم. تو چطوری؟ -بد نیستم آقا جون، چه خبر؟ فیزیوتراپی تون چطور می گذره؟ – سلامتی. دکتر می گفت خیلی بهتر شدم. – شکر خدا. – سامان خونه ست؟ -نه، شماله. من هم همین امروز از مسافرت برگشتم. -چرا با هم برنگشتین؟ -چون با هم نرفته بودیم. ولی اونجا همدیگه رو دیدیم. – رابطه تون چطوره؟ – ای بدک نیست. – چه احساسی نسبت بهش داری؟ – بی خیالش. دیگه چه خبر؟ بعد از چند دقیقه صحبت با آقا جون، گوشی رو قطع کردم و رفتم سراغ پیانوم. عکس مامان رو برداشتم و رفتم جلوی آینه و کنار صورت خودم گرفتم. حق با سامان بود…