دانلود رمان احساسات پیچیده جلد دوم از مجموعه کامورا از کورا ریلی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نینو فالکون یه نابغه و هیولاس. به عنوان دست راست و برادر کاپوی کامورا، نبود احساساتش یه نعمته، نه نفرین؛ تا زمانی که برادرش ازش میخواد بخاطر کامورا ازدواج کنه. کیارا ویتیلو، دخترعموی کاپوی فمیلیای نیویورک، انتخاب میشه تا برا جلوگیری از جنگ با کامورا، با نینو فالکون ازدواج کنه، اما چیزی که در مورد لاس وگاس شنیده، باعث میشه نبضش با وحشت تو رگ هاش بتپه. بعد از اینکه پدرش به کاپو خیانت کرد و جونش رو از دست داد، خانواده اش فکر می کردن ازدواج تنها شانسش برا آبرو دار کردن اسم و رسمشه. اما فقط خود کیارا میدونه که جایزه ی ناقصی در ازای صلحه. مردی که قادر به داشتن احساسات نیست و زنی که از گذشته زخم خورده، یه ازدواج ترتیب داده شده با پتانسیل اتحاد یا نابودی…
خلاصه رمان احساسات پیچیده
نینو؛ فابیانو در حال زدن گفت: _یادتونه آخرین باری که لوکا رو دیدم بهش چی گفتم؟ شک دارم بعد از اون علاقه ای به همکاری با ما داشته باشه. لحظه ای که توی قلمروش پا بزارم، منو میکشه، بهم اعتماد کن. منم اگه جاش بودم همون کار رو می کردم. رمو به نشونه ی منفی سر تکون داد. _اون عصبانیه اما درک میکنه که به نفعشه. سرمو تکون دادم. _اون می خواست از چیزی که متعلق بهش بود محافظت کنه، از همسرش. اما هنوزم یه تاجره و ما استدلال های خوبی برای همکاری داریم.
مواد مخدر هنوز تجارت اصلیشه و رابطی که تو آزمایشگاهش داریم، بهمون گفت که اونا نمیتونن به اندازه ی کافی برای تقاضای روز افزون مواد تولید کنن. لوکا نیاز به وارد کردن مواد مخدر داره، اما نمیتونه چون غرب دست ماس و مرکز هم دست دانته. قاچاقچی هاش قبل از رسیدن به ساحل شرقی بیش از حد ضرر میبینن. اگه با ما کاری کنه، می تونیم تضمین کنیم که مواد از قلمروی ما ایمن رد میشه و در عوض اونم به ما قول میده که از جنگ ما با دانته کاوالارو دور باشه. ما حتی کمکش رو نمی خوایم.
رمو با چشمای مصمم و تاریکش تاکید کرد: _بهش نیازی نداریم. ما تو این مورد اختلاف نظر داشتیم. کمک اضافی برای مقابله با حرفی مثل دانته کوالارو، خیلی مفید بود، اما مثل لوکا، رمو اجازه می داد احساسات مانع تصمیم منطقی بشه. فابیانو اخم کرد. _لوکا مثل تو نیست، نینو. همه ی تصمیماش براساس منطق نیست. اون عصبانیه چون ما به آریا توهین کردیم و ممکنه غرورش نذاره تصمیم درست بگیره. بهم اعتماد کن. غرور و خشم. هیچکدوم مفید نبودن. رمو گفت: _اگه به خواهرت بگی که اون دستبند رو به لئونا دادی، خواهرت متقاعدش میکنه….