دانلود رمان زندانی از اسکای وارن با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اولین باری که دیدمش، پر قدرت بود. با ماهیچه هایی که تهدید درونشون موج میزد… اون خطرناکه، وحشیه، و زیباترین چیزیه که من تاحالا دیدم… پس مثل همیشه پشت عینک و کتابم پنهان شدم، کاری که همیشه انجام میدم. چون منم رازهایی دارم… بعد، تو زندان، توی کلاس نوشتنی که من تدریس می کردم، سروکلش پیدا شد و من و با صداقتش نابود کرد… صداقتش توی اسراری که به من می گفت، پنهان کردم رازهای خودمو سخت تر می کرد…
خلاصه رمان زندانی
هرچی بیشتر راجبش فکر می کردم، کمتر از این فکر که تیک و بقیه بخوان زندگی شخصیشونو به خانم وینزلو بگم خوشم میومد. تیک توضیح داد: داستان های احمقانه دبیرستان. شاید سکوت من و به پای قضاوتم گذاشته بود. غر زدم. برام مهم نیست. بدون اینکه من بخوام تیک ادامه داد، بزار اون اشغال های توی اینترنت من اهمیت میدم. نگاهم به سمتش کشیده شد. کدوم اشغال های اینترنت؟ هیچ کدوم از ما به اینترنت دسترسی نداشت. داستانامون میرن توی مجله ای که اون قراره درست کنه.
مجله کینگ من که روی اینترنت قرار بگیره؟ شونه بالا انداخت. کی قراره بخونتش؟ پارچه رو روی پیشونیم گذاشتم و سعی کردم جوری به نظر نرسم که انگار کل سلول های مغزم دارن وزوز میکنن اون داستان ها رو آنلاین میذاره… تا دنیای بیرون اونارو بخونه. این دقیقا همون چیزیه که من نیاز دارم. گفتم: شاید منم بخوام که خاطره هامو بنویسم. چی ؟ تو ؟ شونه بالا انداختم. چرا که نه؟ خیلی دیره. کلاس پر شده. شاید برای یه نفر دیگه جا باشه. تیک یه نگاه نفرت انگیزی بهم انداخت.
چون می دونست من یه راهی پیدا میکنم. فندزفریمو در آوردم و اهنگ و قطع کردم. مغزم داشت منفجر میشد. تا زمانی که دیکسون بیاد سر پست و من بتونم اجازه ثبت نام توی کلاسو بگیرم یه روز صبر کردم. زمان نهار رفتم پیشش. پلیس های جدید توی این عرصه به همه چیز نه میگن چون اون عوضی های ترسو نمیخوان که نرم به نظر برسن. پلیس های قدیمی میخوان که دهنتو سرویس کنن. ولی پلیس هایی مثل دیکسون، انقدری این اطراف بوده که اعتبارش با ثبات باشه…