دانلود رمان رژیستور در تاریکی از نسترن حمزه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
به هم ریخته ام. به هم ریخته ام وتمام من به هم ریخته است. نمیدانم به کدامین طلوع دل ببندم تا غروب نکند. نمیدانم از چه شبی بگذرم که سپیده سر بزند. نمیدانم از چند جهنم گذر کنم که وعده ی بهشت برسد. هیچ چیز نمیدانم. تنها پلک میبندم و سلام میدهم به کوره راهی که پیش روی ماست. کوره راهی که سناریوی یک خداحافظی میشود. خداحافظی از اقاقی ها! خداحافظی از سایه های بی سایه! خداحافظی از…
خلاصه رمان رژیستور در تاریکی
با تقه ای وارداتاق شد .مردی با کت و شلواری کاربنی رنگ ، با نگاهی نافذ، او را از پشت میزش می نگریست. همان شهروز نام معروف بود و گویی در واقعیت، خوش چهره تر از عکس هایش بود. این اصلا برای اوی زخم خورده از همه جا رانده شده اهمیتی نداشت. با دست اشاره زد که او بنشیند و پاسخ سلامش را داد. باران روی صندلی چرم ینشست و پوشه ی رزومه اش را به دستش داد. -خب خانم کوشانی، آقای هدایت خیلی تعریفتون رو میکردن، امیدوارم رزومه تون هم همون اندازه تعریفی باشه.
سپس برگه های درون پوشه را درآورد و در حال ورق زدنش پرسید: -مثل اینکه به صورت غیر حضوری دانشگاهتون رو گذروندین، چرا؟ چشم های مشکی باران، با اعتماد به نفس به او خیره شد. لیلا فکر همه جایش را کرده بود. در آن برگه ها هیچ اثری از آن نبود که او لیسانسش را در زندان گرفته. -تو یک برهه از زندگیم امکان گذروندن حضوری دوره رو نداشتم اما این اطمینان رو بهتون میدم که آقای هدایت چیز اضافه ای از من تعریف نکردن. یک تای ابروی شهروز بالا پرید.
با حالتی به خصوص، با آن مردمک های سبز رنگش او را برانداز کرد.-البته که همینطوره! کارمندای من خوب به اخلاقیاتم واقفن. سابقه کاری هم که ندارین. البته مهم نیست. بیشتر اون بیس اولیه مهمه إما برای ورودی های جدیدمون سه مرحله نظر گرفتیم. با گذروندن این مراحل میتونین تو شرکت ما مشغول به کار بشید. قبلشم خانم شیرازی یک مصاحبه ازتون میگیرن آمادگی دارید؟ -باران سعی کرد حس تنفرش را، پشت نقاب تظاهری که بر چهره زده بود پنهان کند….